نوشتارها

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت کوروش بزرگ را گرامی می داریم

منم کوروش، شاه هخامنشی؛ آزاده ای از ایران فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی کردن به خـاک بسپارند تـا اجزای بدنم خـاک ایـران را تشکیل دهد -
کوروش بزرگ
«کوروش»؛ بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از بی همتاترین شهریارانی ست که تاریخ جهان به خود دیده. انسانی بلندجای و ابرمردی بی مانند که نام او و نام ایران با هم آمیخته وبرای جهانیان سرافرازی آفریده. از دلیری، منش و بینش او، آریایی ها یکپارچه شدند و توانستند در سده های پس از خود تمام تمدن ها و قدرت های کوچک و بزرگ را زیر پرچم خود در آورد. هویت ایرانی بر پایه اجتماعی و فرهنگی مادهای آذربایجان و کردستان، پارس های جنوب و پارت های شرق ایران زمین پایه گرفت و پایدار ماند. به یک زبان، پایندگی ایران از هخامنشیان وشیوه شهریاری و مردمداری آنان وامدار است. ایران زمین به مانند رود خروشان از ابتدای تاسیس شاهنشاهی کوروش بزرگ که برای نخستین بار یک کشور به نام «ایران» را پایه گزاری نمود، تا به امروز در جریان بوده است. هرچند در پاره ای زمان ها گل آلود شده و یا از جریانش کاسته شده و یا ناپاکی هایی به آن آمیخته، ولی هیچگاه جایگاه راستین خود را از دست نداده است و همیشه «ایران» مانده است. مردم این کشور همانند درختی در کنار این رود روییده و بالیده اند. از آن سیراب شده اند و در حالی که ریشه در سنت درخشان این مرز و بوم دارند، هیچگاه از نو شدن و تازگی نگریخته اند. با هر بهاری دوباره زنده شده اند و نو آوری و باروری را تجربه کرده اند. ایرانیان کوروش را «پدر» و یونانیان، که وی سرزمین شان را گرفته بود، ‌او را «سرور» و «قانون گزار» می‌‌نامیدند. یهودیان این پادشاه ایرانی را «مسیح‌» پروردگار به شمار می‌آوردند و ‌بابلی ها او را دوست «مردوک»، خدای خود، می‌‌دانستند. او «ذوالقرنین» کتاب آسمانی مسلمانان است. به راستی تمام دنیای باستان، کوروش را مردی آزاده، دلیر، مهربان، با منش نیک، با دانش و سیاست می دانست. جهان امروز هم از کوروش و زندگی او آموزه های بسیاری برگرفته است. کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد) شاه پارسی، به‌انگیزه بخشندگی‌، بنیان گزاردن حقوق بشر، پایه گزاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهانی، آزاد کردن برده‌ها، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و ... شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گزار شاهنشاهی ایرانیان می‌‌باشد. زاده شدن از مادری ماد و پدری پارس پشت کوروش از سوی پدر به پارس‌ها می‌‌رسد که برای چند نسل بر«انشان»(شمال خوزستان کنونی) ــ در جنوب غربی ایران ــ حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینه استوانه شکل، جای حکومت آن‌ها را نقش کرده است. کمبوجیه ــ پدر کوروش ــ با شاهدخت ماندانا ــ دختر «ایشتوویگو» پادشاه مادها و شاهدخت آرینیس لیدیه ــ پیوند همسری بست و کوروش بزرگ نتیجه این پیوند بود. به راستی اهورامزدا این سرزمین را دوست داشت که کوروش در این جا زاده شد، شهریاری کرد و شیوه زندگی نیکو و بهتر را به مردمان آموخت و برای شهریاران پس از خود این نیکی ها را بر جای گذاشت. در باره کودکی او داستان ها و افسانه های فراوانی ساخته و پرداخته شده است. گذشته از اینکه این داستان ها راستین هستند یا نه، این گونه پرداختن به زندگی او نشان از این دارد که مردم به راستی راه و رسم زندگی او را دوست داشتند و به او و خانواده اش عشق می ورزیدند. کوروش در دربار کمبوجیه منش و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و رمز جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند، پرورش یافت. پادشاهی یکپارچه ایرانی با شکست کشور ماد به ‌وسیله پارس که کشوری دست نشانده بود، پادشاهی ۳۵ ساله «ایشتوویگو» پادشاه ماد و پدر بزرگ کوروش به انتها رسید. به گفته هرودوت کوروش به «ایشتوویگو» آسیبی نرساند و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در۵۴۶ پ.م پادشاهی، پس از آنکه ماد و پارس را یکپارچه کرد خود را شاه ماد و پارس ــ نخستین پادشاه ایران ــ نامید. با اینکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا به پادشاهی رسیدن او را به رسمیت بشناسد و کوروش هم حکومت او را بر لیدی بپذیرد. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای پذیرش این پیشنهاد، به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این سبب با شتاب سپاهیان اش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود، گذراند و کوروش هم با دیدن این نشان دشمنی، از هگمتانه به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌‌پنداشتند، با بالا رفتن بسیاری از سربازان دلیرایرانی از دیوار‌های آن، فروریخت و شکست پیدا کرد. قارون (کروزوس)، شاه لیدی، به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانی ها رسانید. او شاه شکست خورده لیدی را نکشت و سرزنش ننمود، بلکه تا پایان زندگی زیر نگاه و پشتیبانی کوروش زندگی کرد و مردم سارد با اینکه بیش از سه ماه لشکریان کوروش را در جنگ و در حالت محاصره شهر خود در گرسنگی و خستگی نگه داشته بودند، بخشیده شدند. پس از لیدی، کوروش سرزمین های شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را به زیر پرچم خود درآورد. هدف کوروش از لشکر کشی به شرق، ایجاد امنیت بود. کوروش با زیر فرمان آوردن سرزمین های شرق ایران، وسعت سرزمین‌های زیر فرمان خود را دو برابر کرد. اکنون دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و پیمان شکنی در نزد او پشیمان شده بود. ترس «نابونید» پادشاه بابِل،‌ همانا شهرت کوروش به داشتن اخلاقی نیکو و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی‌های پیامبران بنی اسراییل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود. آزادی یهودیان برای آزادسازی یهودیان دربند و اجازه بازگشت به شهر و بازسازی اورشلیم، کوروش به بابل لشکر کشید. بابل بدون هیچ مقاومتی، در 22 مهرماه سال 539 پ.م فرو ریخت و شکست خورد. پادشاه اسیر شد و کوروش در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و سالی پس از آن (538پ.م) هنگامی که او در گذشت، پرسه ملی برپا داشت و خود در آن شرکت کرد. او یهودیان را آزاد کرد و همراه با بازگرداندن همه دارایی هایی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه توانمند بابِل در گرفتن اورشلیم از شهر «هیکل سلیمان» ربوده بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی شهر ویرانه شده هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان مسیح نامیده شد که در تاریخ یهود و در تورات آمده است . كوروش، مووسس پادشاهى جهانی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از گرفتن بابل بخشش همگانی به همه داد؛ دین های بومى را آزاد اعلام كرد؛ براى جلب محبت مردم میانرودان (بین النهرین) و آموزش همزیستى و باورمندی به انسان ها، «مردوک» كه كهن ترین خداى بابل بود را به رسمیت شناخته، در پیشگاهش سر فرود آورد و بر دستش بوسه زد و او را نیایش كرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانى را به بردگى نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان کشاورزان و پیشه وران و مردم کوچه و بازار و زنان و کودکان بازداشت. او تمامی ساکنین پیشین سرزمین ها را گرد هم آورده و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. شایستگی نظامی و بینش سیاسی بی همتایی در وجود او با انسانیت و مهربانی در آمیخته بود و این در تاریخ پادشاهان شرق باستان پدیده ای تازه به شمار می آمد. جنگ، او را بر خلاف دیگر پیروزمندان تاریخ سرمست و مغرور نکرد. هر بار که دشمنی را از پای می افکند، مانند یک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و افتاده را از خاک بر می گرفت . «کرزوس» را از مرگ نجات داد و حتا او را در کرمان حکومت داد. احترام او به باورهای دینی، عاقلانه ترین و زیرکانه ترین سیاستی بود که در چنان دنیایی به او اجازه داد تا قوم ها مختلف متمدن و نیمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند تا آنها بتوانند در کنار هم بیاسایند و در سرزمین او کهتران در سایه نیرومندی اش در آرامش زندگی کنند و قوم ها مخالف نیز به سبب این جوانمردی هرگز در برابر او ایستادگی نکنند . اینگونه بود که کوروش؛ کوروش شد . در تاریخ جهان، سرداران و شاهان کشورگشای بسیاری آمدند و رفتند که جز بدنامی از خود چیزی به جا نگذاشتند. آخرین نبرد کوروش در آخرین نبرد خود برای سرکوب قوم های وحشی «سکا» که با یورش به مرزهای ایران به کشتار و چپاول می پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد. میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه ای بود که لشگریان کوروش باید از آن می گذشتنند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه بگذرد و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود به این سو بیایند و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی جنگ در خاک ایران را برگزیند، اما کرزوس امپراتور پیشین لیدی که تا پایان زندگی به مانند یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کوروش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را نگشوده. در برابر اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با گشوده شدن این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی رسد. کوروش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه گذشت. پیامد این نبرد کشته شدن کوروش و شکست لشگریانش بود. پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کوروش به ایران بازگشتند. پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجبه به شهریاری ایران رسید. وی، هنگامی که می خواست به سوی مصر لشگرکشی کند، از ترس کودتا دستور کشتن برادرش «بردیا» را داد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از درباریان به نام «گئومات مغ»، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا جا زد و خود را پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، درگذشت. کوروش به جز این دو پسر، دارای دختری به نام آتوسا بود که با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایار، پادشاه توانمند ایران شد. منشور حقوق بشر کوروش بزرگ چرا پس از گذشت بیش از ۲۵۰۰سال، از سوی جامعه جهانی، روز ۲۹ اکتبر «روز جهانی کوروش کبیر» نامیده شد؟ چرا روز جهانی اسکندر، چنگیز و... نداریم؟ منشور آزادی و حقوق بشر کوروش کبیر، بی گمان از بزرگترین افتخارات آریایی ها و سرزمین ایران است. چرا که خداجویی، آزادگی و دادخواهی ایرانیان را در بیش از ۲۵۰۰سال پیش از زبان سردار بزرگ خویش به جهانیان نشان می دهد؛ آن هم در زمانی که جنگ و خون ریزی و بیداد و برده داری در میان قوم ها وحشی و متمدن آن روزگار امری رایج و عادی به شمار می رفت. تمدن بشری هنوز مراحل تکامل خود را کامل نپیموده بود و در پایان عصر آهن به سر می برد و بیان گفتارهایی که امروز هم در بسیاری از جای های جهان هنوز تازه و نو به شمار می آید، در۲۵سده پیش جای شگفتی و تفکر بسیار دارد. بی گمان نیاکان ما از دید فرهنگ وتمدن در آن زمان به جایگاهی رسیده بودند که امروز بسیاری از مردم جهان حسرت آن را می خورند و راه درازی را برای رسیدن به آن در پیش رو دارند! منشور كورش هخامنشی، كهن‌ترین بیانیه حقوق بشر شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامی داشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان زیرپرچم در هنگام بنیادگزاری نخستین امپراتوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و كشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار می‌كرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوكننده رفتار نیك كوروش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آن روز جهان، و كنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است. جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاك سرزمین‌ها، كه با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر می‌پروراند. مردمانی كه باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی كه نیازمند دانش و فن‌آوری كشورهای دیگر باشند؛ شكست‌خوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشته‌ای سرافرازانه برای ما به ارمغان آوردند و بر جای نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شكسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راه‌هایی اندیشیده‌ایم؟ ترجمه و انتــشار فرمــان كــورش بــزرگ پــرده از نادانــسته‌های بســیار برداشت و به زودی به عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی جهانی یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان كشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در كنار آرامگاه كوروش در پاسارگاد، از او به نام نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان یاد كردند و او را ستودند. حقوقی كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهم‌سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آن را در سر می‌پروراند. چه چیز سبب شده است تا فرمان كوروش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود كه فرمان كوروش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حكمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری كنیم. آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پ‌م.) در كتیبه خود نوشته است: «… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بیرون كشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.» در‌كتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (689 پ‌م.) چنین نوشته شده است: «… وقتی كه شهر بابِـل را تصرف كردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران كردم كه به صورت تلی از خاك درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم كـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری كردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.» در كتیبه آشوربانی پال (645 پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: «… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح كردم … من زیگورات شوش را كه با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شكستم … معابد عیلام را با خاك یكسان كردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند كه هیچ بیگانه‌ای از كنارش نگذشته بود، آن را دیدند و به آتش كشیدند. من در فاصله یك ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یك ویرانه و صحرای لم یزرع كردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاك آنجا را به تـوبـره كشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال كنند.» و در كتیبه نَـبوكَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پ‌م.) آمـده است: « … فرمان دادم كه صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشكنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران كردم كه دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد.» این رویدادهای نابخردانه و غیر انسانی تنها ویژه آن روزگاران نیست. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. كوروش پس از ورود به شهر بابل (در كنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر كرد كه قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را كه پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد كه در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار كوروش با یهودیان موجب كوچ بسیاری از آنان به ایران شد كه در درازای بیست و پنج سده هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند. در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در كتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر كردن كوروش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: « خداوند روح كوروش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالك خود فرمانی صادر كند و بنویسد: كوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید كه یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است كه خانه‌ای برای او در اورشلیم كه در یهودا است، بنا نمایم. پس كیست از شما از تمامی قوم او كه خدایش با وی باشد و به اورشلیم كه در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه را كه خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را كه در اورشــلیم است، بـنا نمایند. ... و كوروش پادشاه، ظروف خانه خداوند را كه نَـبوكَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رییس یهودیان سپرد.» با وجود اینكه منشور كورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از كوروش نبوده است؛ بلكه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی كه هرگز دستور به غارت و آدمكشی و ویرانی نداده است، فرهنگی که سرچشمه آن « اندیشه، گفتار و کردار نیک» بوده، فرهنگی برآمده از اندیشه و بینش والای اشوزرتشت. و كورش این رفتار را از دین زرتشتی و فرهنگ راستین مردمان سرزمین خود، از نیاكان خود، از فرهنگ رایج كشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و به كار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای كورش، بلكه برای فرهنگ كشوری است كه سراسر پهنه پهناور آن از كهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشه نیك و كردار نیك بوده است، كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. منشور كوروش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی كه از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد. احترام به باور های دیگران، آزادی دین و حق انتخاب حکومت را در کدام جامعه به راستی می توان پیدا کرد؟ دنیای استعمارگر امروز که با استثمار نوین خود ملت های جهان سوم را به بیگاری می گیرد اگرکوروشی نیرومند در برابر خود می دید، دیگر شاهد فقر و گرسنگی در جهان نبودیم. منشور آزادی کوروش نشان کاملی است از شایستگی و لیاقت نژاد ایرانی ست. یافتن استوانه منشور در سال 1285 خورشیدی ، به هنگام کاوش ها در بابِل در میان رودان (بین النهرین)، «هرمز رسام»باستان شناس، یک استوانه سفالین کوچک از گل پخته (23 سانتیمتر)، یافت، که شامل یک نوشته از کوروش بزرگ بود. جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتى متر طول و۱۱ سانتى متر عرض دارد و در حدود۴۰ خط به زبان آكدى و به خط میخى بابلى نوشته شده است. بررسی‌ها نشان داد که نوشته روی استوانه مربوط به سال 539 (پ.م) از سوی کوروش بزرگ پس از شكست بخت النصر و گشوده شدن شهر بابل، نوشته شده است و به عنوان سنگ بنای یادبودی در شهر بابل قرار داده شده است. استوانه یافت شده در موزه بریتانیا در شهر لندن نگاهداری می شود. ازسوی دیگر در سال های کنونی آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه ای که آن را از آن نبونبید پادشاه بابل می دانستند، پاره ای از استوانه کوروش بزرگ است که از سطر های 36 تا 43 آن می باشد. از این رو این قسمت که در دانشگاه ییل(Yale) آمریکا نگهداری می شد، به موزه لندن گسیل و به استوانه اصلی پیوست گردید. كوروش بزرگ پس از خاتمه زمستان در اولین روز بهار، در بابل تاجگذاری كرد. چگونگی برگزاری آیین تاج گذاری كوروش و حوادث آن دوران، به صورت مفصل توسط «گزنفون» سردار و مرد جنگی و فیلسوف و مورخ یونانی ضبط و بیان شده است. كوروش پس از تاجگذاری، در معبد مردوك خدای بزرگ بابل، منشور آزادی نوع بشر را خواند. متن سخنرانی و كتبیه كوروش تا این اواخر نامعلوم بود. تا اینكه اكتشافات در بین النهرین از ویرانه قدیم شهر «اور» كتبیه ای به دست آمد و بعد از ترجمه معلوم شد، همان متن منشور آزادی نوع بشر، كوروش می باشد. این لوح در حال حاضر یكی از با ارزش ترین اشیای تاریخی است كه در موزه بریتانیا از آن نگهداری می شود. فرمان حقوق بشر كوروش یا استوانه كوروش، به عنوان كهن ترین سند نوشته شده از دادگسترى، مردمداری و حقوق بشر در تاریخ و مایه سرافرازى ایرانیان است. چرایی بزرگی کــوروش بی‌گمان، به باور بیشینه‌ ایرانیان فرهیخته و مورخان؛ «كوروش بزرگ» یكی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ ایران است. بخشیدن چنین پایگاه و جایگاهی به كوروش، نه تنها از برای پیروزی های درخشان و شتاب‌ناك او - كه این خود، نمودار هوشیاری و دانایی سیاسی و نظامی كوروش و نشانه توانایی والا و سامان‌مندی حكومت‌اش در ممكن ساختن اداره‌ و تدبیر چنین قلمرو پهناوری است - بلكه از آن روست كه وی در زمان شهریاری خود، به شیوه‌ای سخت انسانی و مردم‌دارانه رفتار و حكومت كرده بود؛ حقیقتی كه در همه نوشته های تاریخی بازتاب یافته و ملت های بیگانه و حتی دشمن را به گفتگو درآورده و آنان را ناگزیر به اعتراف ساخته بود. چنان كه بابلیان در سده ششم پیش از میلاد، كوروش را كسی می‌دانستند كه صلح و امنیت را در سرزمین‌شان برقرار ساخته، قلب‌هایشان را از شادی آكنده و آنان را از اسارت و بیگاری رهانده است؛ پیامبران یهود وی را «مسیح» و برگزیده خداوند ودادگستر و با انصاف می‌خواندند، و یونانیان كه كوروش آنان را دركرانه‌های آسیای صغیر شکست داده بود و زیر مجموعه نیرومندی خویش ساخته بود - بــا وجود دشمنی كه با پارس‌ها داشتند - در وی به چشم یك فرمان‌روای آرمـانی می‌نگریستند. «آخیلوس» هماورد ایـرانیــان در نبـرد ماراتون، درباره كوروش می‌نویسد:« او مردی خوشبخت بود، صلح را بـرای مردمان‌اش آورد… خدایـان، دشمن او نبودنـد؛ چـون كــه او باخرد و پاک بود»؛ هردوت می گوید كه مردم پارس، كوروش را پدر می‌خواندند و در میان‌شان، هیچ كس یارای برابری با وی را نداشت. گزنفون می‌نویسد: «پروردگار كوروش را علاوه بر خوی نیك، روی نیك نیز داده و دل و جان‌اش را به سه نور والای «نوع‌دوستی،‌ دانایی، و نیكی» سرشته بود. او در چیرگی و پیروزی هیچ مشكلی را خستگی آور و هیچ خطری را بزرگ نمی‌پنداشت و چون از این داده های اهورایی جهانی و روانی برخوردار بود، خاطره و نام‌اش تا به امروز در دل‌های بیدار مردم روزگار، پایدار و جاودان است»(سیرت كورش بزرگ، ص 4). وی می افزاید: «كدام انسان مگر كوروش از راه جنگ و ستیز دارای امپراتوری بزرگ و با شکوه شده است، ولی هنگامی كه جان به جان آفرین داد، همه مردم سرزمین های زیر دست او را «پدری دوست داشتنی» خواندند! این لقبی است كه به «ولی نعمت» می‌دهند نه به وجودی «غاصب» (همان، ص 8-367). پندار كسانی كه كارنامه سیاسی و گشودگی های نظامی كوروش و جانشینان‌اش را تنها در حد عملیاتی كشورگشایانه و سلطه‌جویانه ارزیابی می‌كنند، دریافتی سطحی و دور از راستی، بلكه سخت بدبینانه است. در نگاه مورخان زمان کنونی،‌ رهاورد كلان و چشم‌گیر كوروش و دودمان شاهنشاهی وی (هخامنشیان) برای جهان باستان، برپایی «نخستین دولت متمركز» در تاریخ است: دولتی یکتا، مركزگرا و مداراجو كه بر قوم های پرشمار و دارای تفاوت‌های ژرف مذهبی، زبانی و نژادی، فرمان می‌راند. آن چه كه هخامنشیان را در دویست و سی سال توان داد تا چنین حكومتی را بسازند و آن را به بهترین وجه نگه داری کنند، بی گمان تدبیر، مدیریت سیاسی برتر، انعطاف‌پذیری ،‌ تكثرگرایی و دیوان‌سالاری توانمند این دودمان بود. بنابراین آن چه كه به عنوان دستاوردهای سیاسی و نظامی كوروش ستوده می‌شود، نه تنها از آن روست كه وی در زمانی کم توانست به گشایش و فتح سرزمین‌هایی بسیار شده بود، بلكه از بابت «دولت متمركز و در عین حال تكثرگرایی» است كه او برای نخستین بار در تاریخ جهان باستان بنیان گذارد و كوشید تا بر پایه الگوهای برتر و بی‌سابقه اخلاقی - سیاسی، صلح و امنیت و آرامش را در میان مردم خود برقرار سازد. تاكنون بسیاری از پژوهش های منطقه‌ای نشان داده‌اند كه اكثریت بزرگ نخبگان ملت های زیر پرچم، شاه پارسی را نه به چشم فرمان‌روایی بیگانه، خونریز و جبار، بلكه تضمین كننده ثبات سیاسی، نظم اجتماعی، رفاه اقتصادی، و از این رو، نگهبان کار و زندگی خود می‌نگریستند و می دانستند. بر این اساس، چشم‌پوشی از عمل‌كرد كوروش و جانشینان‌اش در برپایی و تدبیر نخستین «دولت متمركز و در عین حال تكثرگرا» و کاهش و دادن كارنامه آنان به «مجموعه عملیاتی كشورگشایانه و سلطه‌جویانه»، كرداری دور از انصاف و واقع‌بینی است. آن چه كه از تاریخ خاورمیانه پیش از هخامنشی بر ما آشكار است، این است كه این گستره، در طول تاریخ خود، مركز و جای ‌جنگ و كشمكش همواره قدرت‌های منطقه بوده و چه بسیار قوم ها و كشورهایی كه در این گیرودار با پتک دشمنان (مانند اورارتو و آشور) یا فروپاشی تدریجی (مانند مانا، كاسی، سومر) از میان رفته بودند. اما با برآمدن هخامنشیان به رهبری كوروش بزرگ، مردمان و ملل خاورمیانه پس از صدها سال پراكندگی و آشفتگی و پریشانی ناشی از جنگ‌های فرسایشی و فروپاشی تدریجی، اینك در پرتو حكومت متمركز و تكثرگرای هخامنشی كه نویدبخش برقراری ثبات و امنیت در منطقه بود، بی‌دغدغه‌ خاطر از آشوب‌ها و جنگ‌های پیایی مرگ‌آور و ویران‌گر، و بی‌هراس از یورش‌های غارت‌گرانه‌ و خانمان برانداز بیگانگان و آسوده از ترس اسارت و دربه‌دری و برده‌كشی، به كار و تولید و زندگی و سازندگی می‌كوشیدند و اگر دولت هخامنشی به سبب شكوه‌گرایی و خردمندی خود،‌ میراث تمدن‌های پیشین و گذشته را پاس نمی‌داشت و در گرفتن و جمع و پویایی آن‌ها نمی‌كوشید، در هیاهوی همواره ستیزه‌جویی‌ها و خودفرسودگی‌های تمدن‌های بومی، میراث گران‌سنگ آنان به یك‌باره از میان می‌رفت و از صفحه تاریخ زدوده می‌شد. اگر تا پیش از این، آشوربانیپال (پادشاه آشور) افتخار می‌كرد كه هنگام فروگرفتن عیلام آن سرزمین را به «برهوت» تبدیل كرده، بر خاك آن نمك و بته خار پاشیده، مردمان آن را به بردگی كشیده و پیكره خدایان‌اش را تاراج كرده است؛ و یا سناخریب (پادشاه آشور) در هنگام چیرگی بر بابل اذعان می‌دارد كه: «شهر و پرستشگاه ها را از پی تا بام در هم كوبیدم،‌ ویران كردم و با آتش سوزاندم؛ دیوار، بارو و حصار نمازخانه‌های خدایان، هرم‌های آجری و گلی را در هم كوبیدم»؛ كوروش در زمان فتح بابل افتخار می‌كند كه با «صلح» وارد بابل شده، ویرانی‌های‌اش را «آباد» كرده، فقر شهر را «بهبود» بخشیده، «مانع از ویرانی» خانه‌ها شده و پیكره‌های تاراج شده خدایان را به میهن خود بازگردانده است. آیا این شیوه درخشان و بی‌سابقه‌ كوروش در رفتار با قوم های شکست خورده كه الگوی سیاسی - اخلاقی جدیدی را برای فرمان‌روایان و دودمان‌های پس از خود برجای گذارد، نمودار سیاست و منش مردم‌دارانه و مداراجویانه وی ، و نشانه تحولی نو و مثبت در تاریخ و تمدن خاورمیانه نیست؟ چیكده‌سخن آن كه، هخامنشیان به پیشوایی كوروش بزرگ با برقراری نخستین حكومت متمركز و در عین حال تكثرگرا و مداراجو در منطقه، نظامی را پدید آوردند كه به گونه‌ای بی‌سابقه، ثبات سیاسی، نظم اجتماعی و ترقی اقتصادی را برای قوم ها تابعه‌ خود فراهم آورد و نیز، تمدن‌ها و هنرهای فراموش شده، یا رو به نابودی، یا زنده‌ قوم ها بومی و پراكنده منطقه را پس از جمع و جذب و پویایی، در قالب هنر و تمدن شاهوار، نوین و نیرومند هخامنشی، پایدار، بلكه جاودانه ساختند؛ در نگاه ما، جایگاه والای كوروش و هخامنشیان در تاریخ و تمدن جهان باستان، از این بابت است. استوره‌ كوروش كورش در میان و لابه لای ادبیات افسانه‌ای و تاریخی جهان جایگاهی بسیار درخشان و والا داشته و از وی به عنوان پادشاهی جوانمرد، خردمند، مداراجو، بامهر و مهربانی، پارسا و سرانجام «مسیح‌وار» یاد شده است تا جایی كه امروزه وی را نخستین بنیان‌گذار «حقوق بشر» می‌دانند. اما جدای از این جایگاه راستین تاریخی، كه كورش با تكیه بر خردمندی و شایستگی و توانایی سیاسی‌ ـ نظامی خویش و با پشتوانه‌ مادّی و مینوی حاصل از سكونت و کشور دیرپای قوم‌اش در سرزمین‌های ایلامی توانسته بود در اندك زمانی مرزهای کشور كوچك‌اش را در دامنه‌های زاگرس از آسیای میانه تا آسیای صغیر گسترش دهد، اَبَرقدرت‌های پُرآوازه خاورمیانه را به زانو درآورد و نخستین امپراتوری جهان را بر پایه دولتی یکتا و سازمان‌یافته كه بر قوم های پُرشمار و گوناگون مدیریت سیاسی واحد و متمركز و در عین حال تكثرپذیری را اعمال می‌كرد، بنیان‌گذارد، به خودی خود و به تنهایی امری شگرف و بی‌مانند و درخور ستایش و آفرین است، اما این پایگاه و جایگاه كورش به عنوان «بنیان‌گزار امپراتوری جهان‌گیر و توانمند هخامنشی» بود كه خاستگاه و سرچشمه افسانه‌ها و روایت‌هایی شد كه بزرگی و شخصیتی استوره‌ای و مقدس و ستودنی برای «پادشاه بنیان‌گذار» ایجاد می‌كرد. این افسانه‌ها، كوروش را نه تنها برخاسته واز دودمانی سلطنتی ـ چنان كه بود ـ بلكه وی را برآمده از مرتبه‌ای فرودست (مانند شبانی یا عیاری) پندار می‌كردند تا نشان دهند كه وی برگزیده و مورد پذیرش و نگهبانی خداوند بوده كه توانسته است از چنین پایگاهی ـ به شتاب ـ به چنان مرتبه ای از بزرگی و ستودنی دست یابد و به افتخار و مقامِ برآوردن و بنیان گزاردن یك دودمان شاهنشاهی بزرگ و توانمند نایل آید. چگونگی و شرح چهره ای مداراجو، مردم‌دوست و اهورایی از كورش، در روبرویی با بی‌رحمی‌ها، خون‌خواری‌ها، ستم‌گری‌ها و ویران‌گری‌های متداول شاهان آن روزگار خاورمیانه، حتا در زمان خود وی نیز روشی مووثر برای ایجاد پذیرش و باورمندی برای پادشاه پیروزمند در میان قوم ها شکست خورده بود و این نكته به روشنی در نوشته ها و آگهی های بزرگان مذهبی بابل و اسفار انبیای یهود، به گونه‌ای هم‌سان بازتاب یافته است. وچنین بود كه در طول سالیانی دراز، انبوهی از داستان‌ها و افسانه‌های ستایش‌آمیز و شگرف در روایات ملی و مردم پسند، در كنار آگهی های هدف‌مند سیاسی، برای چگونگی شخصیتی ایزدی و استوره‌ای از كورش شكل گرفت تا از این راه به ویژه به قوم ها گوناگون قلم‌رو شاهنشاهی نشان داده شود كه: حكومت و شهریاری هخامنشیان كه اینك بر قوم ها گوناگون و پُرشماری فرمان می‌راندند، به کاملی، قانونی، باورمند و خودی‌ست؛ چرا كه فردی (چون كوروش) آن را بنیان گذاشته كه به دلیل برتری خداداده و ویژگی های درخشان و بی‌مانندش، چیرگی و شهریاری وی در نگاه قوم ها شکست خورده، از ابتدا بنا بر باورشان و مورد پذیرش بوده است. در این مجموعه از داستان‌ها و افسانه‌ها كه برای نگه داری و برجای ماندن یاد و خاطره‌ بنیان‌گزار بی همتا، دوست داشتنی و ستودنی دودمان شاهنشاهی هخامنشی فراهم آمده و گاه با آواز و موسیقی و به شكل نقالی در میان ویژگان و بزرگان جامعه و مردم کوچه و بازار خوانده می‌شد، چگونگی رفتارها و کارهای كوروش ـ كه قهرمانانه و بشردوستانه بود ـ از نسلی به نسل دیگر می رفت و به مردمی كه به نیاكان و گذشتگان خود می بالیدند و افتخار می‌كردند و از راه‌شان پی‌روی می‌نمودند، آموخته می‌شد. اكنون كورش دیگر نه تنها یك چهره تاریخی، بلكه چهره ای استوره‌ای و جاودانه بود كه به آیندگان و در زمینه ‌های مختلف، الگو و باورمندی می‌بخشید. آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد هنگامی که در 75 کیلومتری تخت‌جمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی پاسارگاد ترک می‌کنیم و از میان درختان بلند و سرسبز پیش می‌رویم؛ یادگارهایی گرانبهایی را از هزاران سال پیش و از پاسارگاد خاموش و خفته در تاریخ و آن مردان بزرگ می بینیم. رومن گیرشمن بر این اعتقاد بود كه این بنا در زمان كمبوجیه اول، پدر كورش بزرگ ساخته شده، اما فرضیه بیشتر پذیرفته‌ شده كه دیوید استروناخ آنرا بیان كرد، زمان ساخت آنرا در مابین سالهای 546 تا 530 پیش از میلاد یعنی در شانزده سال پایانی پادشاهی كورش بزرگ می‌دانند. بخش‌های دیگر پاسارگاد، به جز بنای آرامگاه که در زمان پادشاهی کوروش به پایان رسیده، از بناهایی هستند كه ساخت آنها در زمان كوروش آغاز و در زمان پادشاهان پس از او، از جمله داریوش یكم به پایان رسیده‌اند. نام «پاسارگاد» شكل یونانی شده واژه هخامنشی «باتراكاتاش» است كه بارها در الواح عیلامی تخت‌جمشید به کار رفته است؛ اما از گونه فارسی باستان آن آگاهی درستی در دست نیست. از سوی دیگر هرودوت واژه «پاسارگاد» را نه برای یك مكان، بلكه برای قبیله‌ای به همین نام هم به كار برده است. آرامگاه کوروش، فرازنده‌ترین و در عین‌حال سالم‌ترین بنای پاسارگاد است. این سازه باشکوه طرحی بسیار باوقار، گیرا، متوازن و متناسب را عرضه می‌دارد. طرح این گونه آرامگاه برخلاف نظر برخی محققان، در ایران ناشناخته نبوده است. اینکه گفته می‌شود چنین بام‌های شیب‌دار در ایران رایج نبوده و از نواحی شمال باختری به ایران رسیده است، ناشی از نبود آگاهی‌های پیشین در زمینه نمونه‌های دیگر چنین بام‌هایی در سراسر ایران است که حتی در گورخانه‌های پیش از تاریخی نیز بدست آمده است. آرامگاه کوروش تنها از نوعی سنگ ماسه‌ای که به مرمر سفید شباهت دارد، ساخته شده و در ساخت آن از هیچگونه مواد و مصالح دیگری استفاده نشده است. سنگ‌ها که از معدنی در شمال خاوری سیوند بدست آمده، در قطعات بسیار بزرگ که گاه وزن هر کدام آنها به ده‌ها تن می‌رسد، به شیوه خشکه‌چین بر روی هم چیده و بنا گردیده است و گاه برای اتصال محکم‌تر آنها از قطعات آهنی دم چلچله‌ای استفاده شده است. این قطعات آهنی در طول زمان از چشم سارقان پنهان نمانده است. با اینهمه و با گذشت بیش از 2500 سال از عمر ساختمان و پشت سر گذاردن زمین‌لرزه‌ها و حادثه‌های دیگر طبیعی و انسانی، بنای آرامگاه کوروش همچنان سالم و پایدار و استوار بر جای مانده و نشانه‌ای است از توانمندی‌ها و شایستگی‌های معماران، دانشمندان و صنعتگران ایرانی.(البته اگر با آبگیری سد سیوند به زودی شاهد خرابی آن نباشیم!) *** تیر روز از آبان ماه ، برابر با هفتم آبان ماه خورشیدی و 29 اکتبرمیلادی، روز بزرگداشت کوروش بزرگ این ابر مرد تاریخ ایران زمین ــ که درود بر روان پاکش باد ــ را گرامی می داریم، در این روز کوروش بزرگ این نیای گرانقدر ما و بنیانگذار امپراتوری ایران و پدر دموکراسی دنیا، در بابل، منشور حقوق بشر خود را به آگاهی تمامی امپراتوری بزرگش رساند. با وجود اینكه منشور كورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از كوروش نبوده است؛ بلكه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی كه هرگز دستور به غارت و آدمكشی و ویرانی نداده است، فرهنگی که سرچشمه آن « اندیشه، گفتار و کردار نیک» بوده، فرهنگی برآمده از اندیشه و بینش والای اشوزرتشت. و كورش این رفتار را از دین زرتشتی و فرهنگ راستین مردمان سرزمین خود، از نیاكان خود، از فرهنگ رایج كشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و به كار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای كورش، بلكه برای فرهنگ كشوری است كه سراسر پهنه پهناور آن از كهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشه نیك و كردار نیك بوده است، كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. اتاق آرامگاه بر روی شش سکوی سنگی ساخته شده و طبقه هفتم آن را تشکیل می‌دهد. نخستین و پایین‌ترین طبقه، قریب 12 متر عرض و 13 متر طول و 170 سانتیمتر بلندی دارد. این اتاق کوچک هیچ راهی به بیرون ندارد و پیدایی آن در سال 1338 خورشیدی با کوشش زنده یاد استاد علی سامی ( رییس مووسسه باستان‌شناسی تخت‌جمشید که پژوهش‌های تخت‌جمشید و پاسارگاد، دین زیادی به ایشان دارد و هرگز کسی نتوانست جای خالی او را پر کند) انجام پذیرفت. به نظر ایشان، این اتاق سنگی جایگاه اصلی دو تابوت سنگی است (تابوت‌های کوروش و «کاساندان» بانوی او) که در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. یکی از این تابوت‌ها چند سانتیمتر کوچکتر از دیگری است. در هیچکدام از این دو تابوت چیزی یافت نشده است. (علی سامی، پاسارگاد، شیراز، 1350). آریان مورخ یونانی گزارش کرده که در آرامگاه کوروش کتیبه‌ای «به خط ایرانی» به این مضمون دیده شده است: «ای مرد! من کوروش هستم، پسر کمبوجیه، من شاهنشاهی پارسیان را بنیاد گذاشتم. من بر آسیا فرمان راندم، اینک بر من رشک مبر». آریان و همچنین استرابو، تاریخ نگار دیگر یونانی به نقل از آریستوبولوس وضعیت داخل آرامگاه را نیز به کوتاهی شرح کرده‌اند. بر پایه گفتار آنان در اتاق آرامگاه یک تخت زرین با تابوتی زرین و میز و ساغرهایی وجود داشته است. بنای آرامگاه و همه بازماندهای کوروش هخامنشی، نه تنها یادمان او، بلکه یادگار پر ارج دانش، فن‌آوری و اندیشه ایرانی است. بوذرجمهر پرخیده