نوشتارها

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۸

اختلاف طبقاتی ۱

از همان کودکی تبعیض طبقاتی را با پوست و گوشتم احساس میکردم هرچند به مانند امروز درگیرش نبودم.
پدرم که کارمند تازه استخدام شده بانک ملی ایران بود و در حالی که سه چهار سالی بیش نبود که از یزد به تهران مهاجرت کرده بود و می بایست از پس هزینه ی یه خانواده پنج نفری به اضافه مادرش برمیامد مرا در یک دبستان غیرانتفاعی( آن موقع میگفتند « ملی») ثبت نام کرد.
همه هم شاگردی های من از طبقات مرفه جامعه ی آن زمان بودند. شهنام پسر کارمند عالیرتبه شرکت نفت بود. فرهاد پسر تیمسار ارتش بود. بهروز پسر یک بازاری ثروتمند و خلاصه همه با شوفر و مرسدس بنز به مدرسه میامدند و من را دایی رستم با دوچرخه کلخنه ای به مدرسه میبرد که سال‌های سال در خرمشاه یزد کار کرده بود و یه چند سالی از عمر مفیدش گذشته بود.
روزی برای نخستین بار دعوت صمیمی ترین دوستم شهنام را پذیرفتم و به خانه اشان رفتم. با کمال تعجب دیدم به جای نشستن سر سفره روی زمین دور یه میز بزرگ نشسته اند. دعوت به نشستن شدم و کنار دوستم قرار گرفتم. بشقابی از جنس چینی اعلا در مقابلم بود و قاشقی و چنگالی و کاردی در کنارش قرار داشت. طرز غذا خوردن روی میز و استفاده از کارد و چنگال را بلد نبودم. مادر شهنام البته با مهربانی یادم داد چطور از کارد و‌چنگال هم استفاده کنم. من آنروز خیلی خوب یاد گرفتم که اختلاف طبقاتی یعنی چه؟!
این ها که تعریف کردم به این خاطر است که یادآوری کنم اختلاف طبقاتی در هر تاریخ و جغرافیایی وجود داشته و دارد. شاید بتوان گفت امری بدیهی و ناگزیر است. بالاخره عده ای از مردم به هر دلیلی بهتر درس خوانده اند و به مقامات بالای تحصیلی دست یافته اند و بدیهی است که باید درآمدشان و سطح زندگیشان با آن که اصلا به هر دلیلی نتوانسته یا حتی نخواسته درس بخواند و بی سواد است بالاتر و بهتر باشد. حالا به همین منوال می‌توان دلایل و اشکال بسیار گوناگون از اختلاف طبقاتی برشمرد.
حرف من اینجا این است که در دهه ۴۰ خورشیدی در ایران یه کارمند تازه استخدام شده بانک میتوانست فرزندش را هم طراز با ثروتمندان جامعه به مدارس غیر ارتفاعی بفرستد تا به یکسان از سطح تعلیمات بالاتر از استاندارد برخوردار شود. اما اگر پنجاه سال در تاریخ سفر کنیم و به دهه ی ۹۰ خورشیدی برسیم می بینیم که یک کارمند تازه استخدام شده ی بانک با حقوق حداکثر سه میلیون تومان در ماه در حد زیر خط فقر به سر میبرد و باید آرزوی فرستادن فرزندش به مدارس غیر انتفاعی را با خود به گور ببرد.
ادامه دارد....